آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان تپق در گذشت نا بهنگام مرحوم مغفور، جوان نود روزه زمستان عزیز بر همهگان تسلیت باد. او در پایان پاییز 90 که برگها حال و هوای ماندن نداشتند، با بیقراری تمام شاخههارا ترک میکردند و سوار بر اسپ یال کوپان و سم کوبان باد سفر آغاز میکردند، چشم به جهان گشود و جان اهل زمین را با حضورش به لرزه در آورد. در اوایل و چند هفته بعد سخت بد خوی و بد اخلاق بود و با شدت سرمایش دست به مردم آزاری میزد. هر چند بد اخلاق تر میشد کبک پوشاک فروشان، گاز فروشان، کنده وزغال فروشان خوشتر و زیبا تر میخواند، زیرا حضور مشتریان پر رنگتر میشد و آنان با دمیدن نفس گرم به دستهاشان پول حساب میکردند. از یمن قدوم همین جناب زمستان بود که بخاریها چالان و نقل مجالس و محافل بودند. حال چه بگویم از خیرات و برکات این بخاری عزیز که وقتی شکم مبارکش را از چوب و زغال و خار و بار پر و چالانش میکردیم، باران صفا و صمیمیت فضای خانه را عطر آگین میکرد و اعضای خانه با چه محبت و مهربانی انیس هم میشدند و از همدیگر میشنیدند و به همدیگر سبد سبد گل لبخند تقدیم و نثار میکردند. پدر مادر بزرگا از آن سوی کویقاف میگفتند و از باغ و راغ و نعمتهای بهشت برین. از سادگیهای غرق در صفا و زیبایی گذشتهشان تعریف میکردند که درخت عشق و عاطفه و مهربانی، خدا و ایمان و احساس و احسانی که در کنار جویبار زندگیشان بارور بوده. همه رفتار زمستان مرحوم برای ما درس زندگی میداد. تپه ها و دشتهای سفیدش بیصدا فریاد میزدند که ای فرزندان آدم و حوا دلهای تان باید سفید سفید باشد. ستارههای شبهای بیابرش چقدر روشن بودند و مهربانانه به سمت ما چشمک میزدند و اعلام میکردند که شمارا دوست داریم. ولی با رسیدن بهار سر هر کسی به سودای خودش گرم میشود و در اتاقش را میبندد. درست است که روز های اولش همه خوشحالند و از همدیگر سر میزنند و با نامه و SMS به همدیگر پیام تبریک میفرستند ولی کاش این خوشحالیها و خبر گیریها دوامی میداشت. فصل زمستان برونها سرد اند اما درونها با حرارت محبت مهربانی گرم و با احساس و بیآلایش و با صفایند و فصل بهار قضیه کاملا بر عکس است. حال کیست که قضاوت نماید؟ آیا برای جامعه و قوم و قبیله و خانواده گرمی درون اهمیت دارد یا برون؟ با توجه به اینکه یکی از آفتهای گرمی برون، پوشیدن لباس نازک، تنگ، کم و کوتاه برای برخی زنان و مردان کم حیثیت و کم شخصیت است که میتواند بستر خیلی از فسادها و ناهنجاریهای اخلاقی اجتماعی و خانوادگی را هموار کند. البته این نوشته بیانگر آن نیست که ما از بهار گریزانیم بلکه این فصل گذشته از زیبایی وطراوتی که دارد، یک آغاز شکوه مندیاست برای کار و تلاش و پیشرفت. آغاز پشت کردن کیف و دست گرفتن قلم است و آغاز خیلی چیزهای زیبای دیگر. اما در این چند روز هر وبلاگی که باز کردم دیدم در قالب شعر و نثر و پیام و نظر پر است از بهار و حرفهای که در باره آن گفته شده. دلم به حال این زمستان بیچاره سوخت که با آن همه خوبی و زیبایی به این زودی از یاد همه رفته است. بر آن شدم که حد اقل با یک پیام تسلیت هم که شده یادی از آن در گذشته ناکام کرده باشم. منبع: کلبه خیال نظرات شما عزیزان: شنبه 9 / 12 / 1390برچسب:, :: 3:59 بعد از ظهر :: نويسنده : حمید.ف
![]() ![]() |